Samstag, 15. März 2014

https://www.facebook.com/Vahid.Abadehey/media_set?set=a.582226371867397.1073741825.100002401178955&type=1

https://www.facebook.com/Vahid.Abadehey/media_set?set=a.582226371867397.1073741825.100002401178955&type=1

آخر های سال یکهزارو سیصدو نود دو هست بیست و چهارم اسفند ماه ...
(نوشته ای تخیلی به نام شعرمجازی)

خدایا ...
از این دنیایت یک بکاپ و از من و بنده هایش یک ریکاوری بگیری بهتر نیست،
شاید که خوب شویم و دیگر اینهمه ارور ندهیم.
میدانم که تو ازهمه خطاهای منو و بنده هایت میگذری،
شاید هم نه ...!؟
خدایا...
هنگ کرده ام از این روزگار...،
مگر نمی بینی که تخیلات ذهنم دارم را ...،
که دارم مجازی می نویسم ..،
روی این دفتر فانتزی ..،
راستی اسمش را میدانی .!؟
بگذار ایندفعه من برایت بگویم،
دنیای مجازی فیس بوک ...
یا ادبی تر بگویم،
سایت اجتماعی،مجازی فیس بوک ...
دیدی ما ..! انسان ها هم میتوانیم دنیایی بسازیم
و...
خدا جونم ...،
شاید بهتر باشه،منو ریستارت کنی . ...
تا دیگه از این نوشته های تخیلی ،روی دفترفانتزی اونم مجازی ننویسم ..،
واگر نه ...!
خواهشن این شب رو هیچ وقت آبدیت نکن .
ممنونم،
سپاسگزارم.

وحید آباده ای

توضیحات:
استفاده شده از اصطلاحاتی که در زبان کامپیوتری شنیده میشود وگفته میشود .
(بکاپ و ریکاوری=برگردان)
(ارور=خطاواشتباه)
(هنگ=گیرکرده و مانده)
(ریستارت=خاموش و روشن شدن،شروع ازدوباره)
(آبدیت=از نو دوباره و به روز کردن)
 

یادگار عشق از وحید آباده ای (+لیست پخش)

Sonntag, 19. August 2012

خسته ام
از زمین از زمان
از این دست هایی که پوسیده ست
از این چشم هایی که بیدار نمی شوند
از تمام خودم.
بیا سیگارم را با سیگارت روشن کن رفیق..
بیا کمی به زندگی فحش های عامیانه بدهیم...
پروین اعتصامی
دیوان اشعار

سفر اشک
اشک طرف دیده را گردید و رفت
اوفتاد آهسته و غلتید و رفت
بر سپهر تیرهٔ هستی دمی
چون ستاره روشنی بخشید و رفت
گر چه دریای وجودش جای بود
عاقبت یکقطره خون نوشید و رفت

گشت اندر چشمهٔ خون ناپدید
قیمت هر قطره را سنجید و رفت
من چو از جور فلک بگریستم
بر من و بر گریه‌ام خندید و رفت
رنجشی ما را نبود اندر میان
کس نمیداند چرا رنجید و رفت
تا دل از اندوه، گرد آلود گشت
دامن پاکیزه را بر چید و رفت
موج و سیل و فتنه و آشوب خاست
بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت
همچو شبنم، در گلستان وجود
بر گل رخساره‌ای تابید و رفت
مدتی در خانهٔ دل کرد جای
مخزن اسرار جان را دید و رفت
رمزهای زندگانی را نوشت
دفتر و طومار خود پیچید و رفت
شد چو از پیچ و خم ره، با خبر
مقصد تحقیق را پرسید و رفت
جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم
میوه‌ای از هر درختی چید و رفت
عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت
گوش داد و جمله را بشنید و رفت
تلخی و شیرینی هستی چشید
از حوادث با خبر گردید و رفت
قاصد معشوق بود از کوی عشق
چهرهٔ عشاق را بوسید و رفت
اوفتاد اندر ترازوی قضا
کاش میگفتند چند ارزید و رفت

29/5/91
همين نزديكى ها بود كه ديدمت....
همين حوالى، همين ديروزها
تو شعر ديدى از من
و
من، شور از تو...
اكنون اينجا بى من و بى تو
دلم براى عشق گرفته است
براى شعر ، براى شور.....

91تقدیم به گلم

Mittwoch, 15. August 2012

طنابی که با هم  برای رسیدن به ماه بافتیم ...
قدّ آسمان نبود ...
حالا که می روی ..
چهارپایه را بکش .. این طنــاب ...
 اندازه گردن من است...
اندازه ی گردن من است...
وحید گفته بود : سیاه مشق پشت چشمهات دست خط کیست ؟
حالا باید بگوید : سیاه چاله ی زیر چشمهات کار کیست ؟
از عرش به فرش رسیدن همین گونه است

وحید.91