Mittwoch, 27. Juni 2012

من در خيالم مي كشم \"من\" را كنار ِ \"تو\"
خط ميزني ،‌ با خط خطي آوار مي كشي
من هي خيابان ميكشم ،‌هي جاده ،‌هي پـــُـل
تو ميشوي سد ِّ من و ديوار مي كشي
من مي كشم دست تو را ، تو مي كشي اش
ياري ندارم من ولي تو يار مي كشي
دلدادگي كار ِ دل است و دلبري هم ،
اصلا ً از اين دل اندكي هم كار مي كشي ؟
من هر چه دارم مي كشم از دل به تصوير
تو بيت بيتم را چرا بر دار مي كشي ؟!
من هي به گوشت زمزمه دارم بمان ُ
تو مي روي و رفتنت را جار مي كشي
من انتظار و حسرت و هي آه مي كشم
تو غافل از احوال من سيگار مي كشي ...
وحیدآباده ای
ما ز هر صاحب دلی یک رسته فن آموختیم
عشق از لیلی و صبر از کوه کَن آموختیم
گریه از مرغ سحر ، خود سوزی از پروانه ها
صد سرا ویرانه شد ، تا ساختن آموختیم .