Montag, 21. Mai 2012

  1.  شعر زیبا...
    نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم
    و گر پرسی چه می خواهی ؟ ترا خواهم ترا خواهم
    نمی خواهم که با سردی چو گل خندم ز بی دردی
    دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم
    چه غم کان نوش لب در ساغرم خونا به میریزد
    من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم
    ز شادیها گریزم در پناه نامرادیها
    به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا خواهم
    چنان با جان من ای غم ذر آمیزی که پنداری
    تو از عالم مرا خواهی من از عالم ترا خواهم
    بسودای محالم ساغر می خنده خواهد زد
    اگر پیمانه عیشی درین ماتم سرا خواهم
    نیابد تا نشان از خک من ایینه رخساری
    رهی خاکستر خود را هم آغوش صبا خواهم

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen